با اجازهء دوست خوبم (آدمک)، قسمتی از کامنتش رو عمومی میکنم؛ چون واقعاً حس خوبی بهم داد

"راستش انتظار اینجوری جواب رو نداشتم ازتون...
خیلی جا خوردم که برخورد از سر واکنی نداشتین چون متاسفانه زیاد دیدم ازینگونه برخوردهای ناپسند.
چند سالی هست که وبلاگتون رو میخونم با اینکه شناختی خاص ازتون نداشتم ولی حس میکردم با یه دختر مهربون و دلسوز و مقتدر طرفم که با خوشرویی جواب اطرافیانش رو میده که بهم ثابت شد.
من معمولا صبحا از سرکارم قبل شروع رسمی کارم حتما ایمیل هام و سایتها و منجمله وبلاگ شمارو چک میکنم و وقتی جوابتون رو دیدم تا اخر ساعت کاریم شارژ بودم و دلم میخواست تایم ناهار و استراحتم جوابتون رو بدم اما مشغله کاریه امروز اجازه نداد، که الان فرصتی پیدا کردم بهتون مسیج بدم.
میدونم مسیج من بود و نبودش فرقی نداره اما وظیفه خودم دونستم و سنت شکستم تا براتون مسیجی بدم و ازتون تشکر کنم.
یه مورد خیلی جالبی که همیشه دلم خواست بهتون بگم و هیچوقت فرصتی نشد این بود که بعضی نوشته های شما واقعا منو تکون داد و بهم شوک وارد کرد که بتونم خودم رو تغییر بدم و از دید اطرافیان هم خودم رو محک بزنم و..."

+ کامنت ها هم بازه؛ برای هر سه مطلبِ اخیر.